معلم عاشق

درباره معلمی

معلم عاشق

درباره معلمی

فرهنگ مطا لعه

 

به خانه دوستان ونزدیکان سری می زنی درهر فصلی که باشد فرق نمی کند والبته اگر در ایام باز بودن مدارس باشد . بچه ها به شدت مشغول مطا لعه کتب درسی هستند . کتابخانه شخصی شان را نگاه می کنند از همه نوع کتب کمک درسی و راهنما به و فور دیده می شود و دریغ از یک کتاب غیر درسی  از آنها می پرسی کتاب غیر درسی دارید ؟

با خونسردی می گویند نه ! ما اگر بتوانیم کتاب درسی خودمان راهم بخوانیم  شاهکار کردایم

پدر ومادرها تمام حساسیت شان را بر سر نمره 20 گذاشته اند آن هم  بیست های تو خالی که هیچ نقشی در موفقیت فرزندانشان نخواهند گذاشت

سال 79 در مدرسه راهنمای زادگاهم  دهگلان تدریس می کردم و نهایت تلاشم این بود که دانش آموزان را به مطالعه کتب و مجلات غیر درسی ترغیب کنم .یک روز مدیر مدرسه که معلم دوران تحصیلم بود مرا ماخذه کرد که چرا دانش آموزان را ترغیب می کنی که کتب غیر درسی بخوانند ؟. البته این کار خوب است اما دانش آموزان باید کتاب های درسی شان را بخوانند وامامن آن موقع از مدیر مدرسه نگران نشدم وکار خودمرا انجام دادم ومی دانستم مسیر درستی را می روم سال 1380 نیز درباره ی  این مسئله به نوعی دیگر اما این باربا مدیری جوان واز نسل جدید تکرار شد . واو نیز اعتراضش را این گونه بیان کرد:می گویند در کلاس خیلی سطح بالا حرف می زنی بچه ها می گویند در سطح استاد دانشگاه درس می دهد ومارا دانشجو می پندارد. آن حرف کمترین اثری در من نداشت ومن همچنان به کار خود ادامه دادم و نتیجه آن را چند روز پیش در خرداد 85 دیدم هنگامی که دانش آموزی از همان مدرسه جلوم سبز شد و گفت حالا فهمیدم که چه می گفتی و چرا ما را تشویق می کردی که با کتاب مانوس شویم

در مقاله ا ی خوندم : ( فقر مطالعاتی یکی از معظلات بزرگ در کشور ماست ایجاد انگیز مطالعاتی می تواند که عنوان گامی مثبت در بر طرف کردن این معضل در هر جامعه و کشور فرهنگی روش ایده آلی باشد برای به دست یافتن به این مهم نخست باید عواملی را که منجر به بی علاقگی ودور شدن از دنیای مطالعه وکتاب خوانی است پیداکرد در مرحله بعد برای درمان ورفع آن چاره ی اساسی وکار ساز اندیشد ) بتول رحمانی عضویت سازمان علمی دانشگاه اود ادامه مقا له عوامل عدم انگیز مطالعه و فقر مطالعاتی را این گونه بیان می کند : غلبه فرهنگ شفای بر فرهنگ کتبی عدم احساس نیاز به مطالعه نارسایی کتابخانه های آموزشگاهی عدم تشویق نظام آموزشی به مطالعه   کتب غیر درسی نواقص موجود در کتابخانه های عمومی شیوهای غلط مطالعه عدم دسترسی به منابع خاص گروهای سنی  عدم تشویق خانوادها به مطالعه روی آوردن به رسانه های تصویری گذراندن اوقات فراغت با رایانه و غیره)

 از میان موارد فوق دو مورد بیشتر مر بوط به آموزش و پرورش می شود وآن نارسای کتاب خانه های آموزشگاهی ودیگری عدم تشویق  نظام آموزشی به مطالعه کتب غیر درسی می باشد متا سفانه نظام آموزشی متمرکز  وکتاب محور با مانع بزرگش یعنی کنکورمجال مطالعه پژوهش و تحقیق را از دانش آموزان گرفته است . و در این میان عدم احساس نیاز معلمان و دانش آموزان مکمل فقر مطالعاتی گردیده است . خانم بتول رحمانی برای ایجاد انگیزه فرهنگ مطالعه راهکار های را ارائه نموده است از جمله یکی از در نظر گرفتن فرد در خانه و خانواده است چرا که مهم ترین دوران و سالهای زندگی فرد از نظر شکل گیری شخصیتی و رفتارهای از همین جا آغاز می شود علوه برآن معلم ومدرسه هم می تواند مهمترین نقش را داشته باشد معلمانی که خود اهل مطالعه اند با توجه به جنبه ی الگوی خود می تواند دانش آموزان را با مطالعه آشتی دهند. سنک درباره ی مطالعه می گوید : استراحتی که توام با مطالعه نباشد مرگی است که آدمی را زنده باگور کند.

 

دنیای خالی از خشونت))

(( بر آنم که مورخان آینده به قرن ما نه به عنوان عصر اتم ، که به عنوان عصر گاندی خواهند نگریست)) (ص11 ،راه عشق ،1382) این روزها کتاب راه عشق که داستان تحول روحی ماهاتما گاندی است و به کوشش (( اکنات اسواران)) نوشته شده است مرا محسور اندیشه های ژرف و بلند گاندی نموده است به راستی باید این عصر را عصر گاندی نامید کتابی که به نظر راقم این سطور برای همه معلمین و صاحبان منصب میتواند منشا تغییر نگرش باشد کتابی که بعضی از اندیشه های بلند گاندی را بیان نموده است کودکی که : (( بسیار کم رو بوده و از مصاحبت با دیگران سخت پرهیز داشته و بهترین دوستاننش فقط کتاب هایش بوده چگونه می تواند هندوستان را نجات بخشد)) اومی گوید: (( از این ها گذشته ، ترسو بودم همواره وحشت دزدان ، ارواح ومارها ی بزرگ در دلم بود شب ها جرات خارج شدن از خانه را نداشتم از تاریکی سخت می ترسیدم خوابیدن در تاریکی برایم ناممکن بود همواره تصور میکردم ارواح از یک سو ،و دزدان از سوی دیگر و مارها از دیگر سو به سراغم می آیند پس اگر چراغی در اتاقم نمی سوخت خواب به چشمانم نمی آمد)) او بعدها گاندیی می شود که تمام زندگی اش در خدمت به مردم می گذرد و اعتقاد دارد که : (( کسی که خود را وقف خدمت میکند کوچکترین اندیشه رفاه خود را به سر راه نمی دهد بلکه آن رابه پروردگارش می سپارد و خودرا تسلیم اراده او می کند چنین فردی به هرچه که خداوند برایش بخواهد راضی است به این ترتیب خود را اسیر هر آنچه که بر سر راهش قرار گرفته ، نمی کند ، تنها چیزی را که شدیدا به آن نیاز دارد بز می گیرد و باقی را رها می کند او آرام و از خشم آزاد است و حتی هنگام ناملایمات ، آرامش ذهن از او ربوده نمی شود 0 خدمت او به حلق درست مانند نیکی ، پاداش جز انجام نیکی ندارد و به همان قانع و خشنوداست)) او میفرماید : ((چنین فردی ، نه مجاز است چیزی از مردم بپذیرد و نه مجاز است آنچه را که حقیقا مورد نیازش نیست از آن خود کند0 مالکیت مواد غذایی لباس یا اثاثیه غیر ضروری نقض این اصل است مثلا اگر می تواند بدون داشتن صندلی گذاران کند ، نباید در صدد داشتن آن باشد اگر این اصل رعایت شود فرد به سوی هرچه ساده تر کردن زندگی گام بری دارد)) او تهیه منشور و ظایف بشر را بسیار مهم تر از منشور حقوق او می دانست او پس از مشاجراتش با همسرش کاستور بای به این نتیجه می رسد که باید برای ایجاد دگرگونی در دیگران ،باید ابتدا خود را دگرگون نماید از آموزهای اوست که می گوید :(‌(من به راه های خشونت بار اعتراض دارم ،حتی اگر در مسیر نیکی از این راه ها استفاده شود نیکی حاصل از آن موقتی و گذراست ،ولی شری که نتیجه آن است، ماندگار و همیشگی است )) او هرگز به راههای میانبر خشونت آمیز اعتقاد نداشت و خود در این زمینه میگوید:‌(( من به راهای میانبر خشونت آمیز اعتقاد ندارم 0000هرچقد رهم نسبت به اهداف ارزشمند احساس همدلی و ستایش کنم ، باز مخالف سازش ناپذیری روشهای خشونت بار ، حتی در راه شرافتمند ترین آرمان ها، هستم 0000 تجربه به من آموخته است که خیر پایدار هیچ گاه نمی تواند میوه خشونت و نادرستی باشد )) انسان امروز می خواهد به آرمانهای شرافتمندانه اش برسد اما متاسفانه راه میانبر را انتخاب نموده است ودراین راه زورگفتن وخشونت از ساده ترین راههای رسیدن به این آرمانها می باشد (( گاندی که در نوشته هایش پیروز مندانه نوشته است روشی همسنگ با جنگ ولی متکی بر اخلاق پا بر عرصه وجودی نهاد )) او نافرمانی مدنی را این گونه تعریف میکند (( نافرمانی مدنی حق ذاتی همه شهروندان است اگر از چنین حقی صرف نظر کنیم ، از انسانیت دست شسته ایم نافرمانی مدنی هیچ گاه منجر به هرج ومرج نمی شود نافرمانی آشوب طلبانه است که با هرج ومرج می انجامد هر دولتی برای حفظ موجودیت خود نافرمانی های آشوب طلبانه را با توسل به زور سرکوب می کند ،اما سرکوبی نا فرمانی مدنی تلاشی است برای به بند کشیدن وجدان )) به نظر او ((لازمه مدنی بودن نافرمانی، وجود صداقت ،احترام به حریف ،خویشتنداری،و پرهیز از خوی تهاجم است 0 چنین شیوه ای باید مبتنی بر اصولی کاملا شفاف باشد و دمدمی مزاجی در آن راه ندارد ، از همه مهم تر این که نباید سو نیت یا نفرتی در پس آن نهفته باشد )) گاندی می گفت : ((بدی ،بی عدالتی و نفرت به خودی خود وجودی مستقل ندارند و تنها مادامی که ما پشتیبانشان باشیم وجود پیدا می کنند بی عدالتی بدون همکاری ما ـ چه عمدی وچه غیر عمدی ـ نمی تواند به و جود ش ادامه دهد )) ص 59 او خطاب به مردمش میگفت : (( هدف خود را به روشنی تعین کنید و با از خود گذشتگی و بدون انتظار کوچکترین لذت یا نفع شخصی و با توسل به روش های مخلصانه به آن نائل آیید حتی اگر در نگاه اول رسیدن به موفقیت از طریق خشونت قطعی جلوه کند به آن دست نیازید چرا که جز نتیجه معکوس حاصلی ندارد سلاح عشق و احترام به حریف را به کار برید ولو این که هدف ، دور و نامطمئن بنماید با تمام وجود به مبارزه دل بسپارید و هیچ بهایی را برای تلاش در جهت سعادت خلق بسیار نپندارید بدانید که هر ناکامی وشکستی ، شما را به ذخایر عمیق تری در ژرفای و جودتان راهنمایی می کند خشونت هرگز خشونت را محو نمی کند بلکه تنها بر شدت آن می افزاید ، در حالی که با پایبندی بی کم و کاست به عدم خشونت ، در اندیشه و گفتار و رفتار ، وصول به آزادی حتمی است)) او می فرمود : (( برای مشاهده رودر روی روح فراگیر و جهان گستر حقیقت ، باید قادر به عشق ورزیدن به پست ترین موجودات خلقت ، در دست به اندازه خود باشیم کسی که چنین سودایی در سر می پروراند هرگز نمی تواند خود را از هیج یک از زمینه های زندگی دور نگه دارد، از همین روست که شیفتگی من به حقیقت ،مرا به وادی سیاست کشانده است بدون کوچکترین تردید و درعین حال در نهایت خضوع می توانم بگویم کسانی که فکر میکنند مذهب را با سیاست کاری نیست ، معنی مذهب را نمی دانند)) او چقد بلند نظرانه میاندیشد که : ((برآنم که اگر یک فرد به مراتب بالای روحی برسد ، همه جهان با او صعود می کنند و اگر فردی سقوط کند ، همه جهان را به سقوط کشانده است )) این اندیشه های گهر بار در این عصر که برخورد تمدن هارا شاهدیم می تواند مرهمی بر دنیای خالی از قلب امروز باشد امروز تمدن رشدی نا متوازن داشته و از لحاظ تکنولوژی به جایی رسیده که اعجاب همگان را برانگیخته است ولی از لحاظ خلاقی سقوط نموده است ونمونه اش را امروز در دنیا شاهد هستیم مهندسینی که به نام تمرین شجاعت جوانان بیگناه را ذبح می کنند و فارغ التحصیلان دانشگاهایی که مردم را به گلوله می بنددند تا شاید به آرمانهای خود و اربا بانشان برسند به این امید که تفکرات بزرگ مردان عالم را به عنوان مواریث فرهنگی بپذیریم و آن را به کار بریم0

فقریعنی گرسنگی

 

بنمای رخ که باغ وگلستانم آرزوست     بنمای لب که قند فراوانم آرزوست                                                                                              

(( فقریعنی گرسنگی ـ تنهایی ـ نداشتن جایی برای پناه بردن ـ محرومیت ـ تبعیض ـ سوء استفاده و بی سوادی)) می گویند یکی از عوامل توسعه نیافتگی ظلم است و اجحاف و نا برابری و آن هم ظلمی که گاه خود در حق خویش روا می داریم.

850 میلیون نفر از 6/4 میلیارد نفر بی سواد در کشورهای در حال توسعه مرا بر آن داشت تا از فقر فرهنگی بنویسم و نیاز ما به آموزش.

تربیت و آموزش دانش آموزان چون تصاویر آهسته جام یورو2004 تکرار شدنی نیست. دانش آموزی که هدفش دغدغه ای جز پاداش و جمع    کردن گواهی نامه و مدرک و سند ندارد’ چگونه می تواند مهارتهای زندگی را بیاموزد. و درس آموزش مداوم را که لازم زندگی در عصر اینترنت است یاد بگیرد.

در اجلاس هزاره که در سبتامبر 2000 بر گزار شد 147 تن از سران کشوری و دولتی و 191 کشور بیانیه هزاره را که بیان کننده اهداف ویژه ای برای توسعه و کاهش فقر  است پپذیرفتند و متعهد شدند  تا سال 2015  باید هر دو جنبش از نظرآموزشی از حق یکسانی بر خوردار شوند.

ساختار انعطاف نا پذیر آموزش و پرورش و هدر رفتن سرمایه ها چنان عذابم می دهد. گویی همان خوره ایست که صادق هدایت می گوید و آدمی نمی تواند آن را برای دیگری باز گو کند  .

فقر فرهنگی و فقر علمی چنان بر آموزش و پرورش سایه افکنده که سالها تلاش می خواهد تا تحولی عظیم ایجاد شود و نا امیدی و بی سوادی بیماری و در نتیجه بیکاری نیز از جامعه رخت بربند.

مدتی است کار برنامه ریزی چنان اسیرم کرده که مجالی برای نوشتن و مطالعه کردن نگذاشته ’از نیم شبی هم وقت دزدیدن هنر است تا کلماتی بنگارم که در اصل برای خودم فایده ای داشته باشد و بعد اگر مجالی باشد دیگری را نیز به تامل وادارد.

یک زن کلمبیایی فقر را وحشیانه ترین روش نفی انسانیت می داند و این گونه نیز توصیف می کند:

((فقر یعنی گرسنگی- تنهایی-نداشتن جایی برای پناه بردن-محرومیت- تبعیض- سوء استفاده و بی سوادی))