معلم عاشق

درباره معلمی

معلم عاشق

درباره معلمی

برنامه درسی امروز میراث بی دلیل روزگار گذشته است0

 

 

آنچه در زیر می آید یادداشت هایی است از کتاب های تافلر

 ((در دنیای امروز بی سواد کسی نیست که نمی تواند بخواند بلکه کسی که یاد نگرفته که چگونه یاد بگیرد آموزش و پرورش جدید باید به فرد بیاموزد که اطلاعات را چگونه طبقه بندی مجدد نماید و صحت آنها را بسنجد0وچگونه هر گاه لازم شد مقولات خویش را تغییر دهد،چگونه از امر عینی به امر مجرد واز مجرد به عینی رجعت نماید چگونه مسائل را از جهت تازه ای بنگردوچگونه به خود بیاموزاند0               ((هربرت گرجوی روان شناس))

با پرشتاب شدن تغییرات می توان نتیجه گرفت که دانش ها روز به روز کهنه تر و منسوخ تر میشود0

آنچه امروز حقیقت است فردا غلط از آب در می آید ولی دور باد از ما که بخواهیم علیه آموختن حقایق یا داده ها و اطلاعات سخنی بگوییم0

اما جامعه ای که فرد در ان پیوسته شغل و محل سکونت و پیوندهای اجتماعی و سایر روابط خود را تغییر می دهد اولویت زیادی برای کارایی آموختن قائل شویم ،به همین جهت مدارس امروز نه تنها باید اطلاعات را به محصلین یاد بدهند محصلین و دانشجویان باید بیاموزند که چگونه افکار کهنه رابه دور افکنند و چگونه و چه وقت افکار جدیدرا جایگزین آنها کنند 0

خلاصه کلام آنها باید یاد بگیرند که چگونه یاد بگیرند هر کس که فکر میکندبرنامه های درسی زمان ما درست و عاقلانه است ،ملزم است برای یک نوجوان باهوش توضیح دهدکه چرا علم جبر یا زبان انگلیسی و یا هر موضوع دیگری برای وی لازم است0پاسخهایی که بزرگسالان می دهند تقریباهمیشه طفره آمیز است 0

دلیلش ساده است :برنامه درسی امروز میراث بی دلیل روزگار گذشته است0

به عنوان مثال چرا کار آموزش باید حول درسهای ثابتی مثل زبان انگلیسی ،اقتصاد ،ریاضیات و زیست شناسی سازماندهی میشود ومثلا چرادر حول و حوش دوره های زندگی انسان مثل تولد،ازدواج ،کودکی،بلوغ،کار و

بازنشستگی و یا مرگ سازماندهی نمی شود؟ و یابه گرد مسائل اجتماعی

معاصر؟یا تکنولوژیهای مهم و قابل توجه گذشته و آینده؟ و یادر حول

و حوش صدها مساله وشقوق قابل تصور دیگر؟

ساختارهای اداری کنونی که برای اموزش پرورش ایجاد شده و مبتنی بر

دیوانسالاری صنعتی است نمیتواند در برابر پیچیدگیها و آهنگ تغییر که ذاتی

این سیستم است تاب بیاورد0

اموزش و پرورش فرا صنعتی باید مردم را برای کار کردن در سازمانهای

موقتی یعنی مورد سالاریهای فردا آماده کند0

امروز بچه هایی که وارد مدرسه می شوند به سرعت حس می کنند که بخشی

از یک ساختار تشکیلاتی استاندارد و اساسا لایتغیر،یعنی کلاس درسی که

معلم آن را برعهده دارد شده اند0

محصلین وقتی سال به سال به کلاس بالاتر می روند در همین چار چوب تشکیلاتی ثابت گرفتارند آنان ازدیگر اشکال سازمانی و یا با مسائل ومشکلات منتقل شدن از یک شکل سازمانی به شکل دیگر هیچ تجربه ای به دست نمی آورند اینان برای نقشهای متنوع و چند گانه آموزش نمی بینند    

اگر مدارس آینده بخواهند که کار انطباق یافتن را بعدها در زندگی تسهیل کنند باید امور بسیارمتنوعتری را تجربه کنند مثل کلاسهایی با چند معلم و یک شاگرد ،کلاسهای با چند معلم و یک گروه محصل ،دانشجویانی که موقتا در کار گروههای کار و تیمهای برای انجام یک طرح متشکل می شوند 0

 

 

 

به آموزش بدبین نیستم 00000

 

در جایی خواندم که بر سر در یکی  از دانشگاههای آ مریکا نو شته شده است : ((تو قف در آموزش توقف در زندگی است و توقف در پژوهش توقف در آموزش و زندگی است))

کم کم داشتم با تمام وجود   این شعار زیبارا باور می کردم که چنین شعاری را باید با آب طلا نوشت و بر سر در تمام آموزشگاهها نصب کرد تا همیشه جلو چشمان نکته سنج  صاحبان خرد و جویندگان علم باشد

اما در جایی دیگر نامه ای را از زبان دانش آموزی به معلمش خواندم که بسیار جای تامل داشت و من را بر آن داشت که تجدید نظر کنم و آموزش محض را نجات بخش بشریت در  عصر انفجار اطلاعات ندانم و نامه او از این قرار بود:

معلم عزیزم سلام

((من یکی از بازماندگان اردوگاههای مرگ هستم ، چشمان من چیز هایی دیده اند هیچکس نباید ببیند

اتاق های گازی که توسط مهندسین آموزش دیده ساخته شده بودند

کودکانی که توسط پزشکان تحصیل کرده مسموم شدند

نوزادانی که توسط پرستاران تربیت شده کشته شدند

زن ها و بچه هایی که توسط فارغ التحصیلان دبیرستان ها و دانشگاهها هدف گلوله قرار گرفتند

در نتیجه نسبت به آموزش و تحصیل بد بین هستم

تقاضای من این است که :

به شاگردان خود کمک کنید تا انسان بار بیایند کوشش های شما هرگز نباید دیو های آموزش دیده ،دیوانگان ماهر یا ایشمن های تحصیل کرده بسازد

تدریس خواندن ،نوشتن یا حساب زمانی اهمیت دارد که در انسان تر شدن فرزندان ما قرار داشته باشد))

منابع: مجله ی آموزش جهانی ،هفته نامه نگاه          

پروین و آموزش

 

معلمین جامعه ما را می توان از دید این شعر پروین به دو گروه تقسیم نمود گروهی که مانند مردمک چشم اند و گروهی چون مژگان مژه نماد معلمینی است که جز طعنه زدن چیزی در چنته ندارند

شبی مردمک چشم ،طعنه زد مژگان                             که چند بی سبب از بهر خلق کوشیدن

همیشه بار جفا بردن و نیاسودن                                     همیشه رنج طلب کردن و نرنجیدن

زنیک و زشت و گل و خار و مردم و حیوان               تمام دیدن وخویش هیچ نا دیدن

چو کار گر شده ای ،مزد و سعی ورنج تو چیست        به وقت کار ،ضروری است کار سنجیدن   

زبزم تیره خود ،روشنی دریغ مدار                       که روشن از این بزم ،رخت برچیدن

و اما مردمک چشم ،آن گروه از معلمان را شامل می شود که دلسوزانه می کوشند و مردمک وار عمل می کنند

جواب داد که آیین کاردانان نیست                              به خواب جهل فزودن ،زکار کاهیدن

کنایتی است در این رنج روز خسته شدن                       اشارتی است در این کارشب نخوابیدن

مرا حدیث هوی و هوس مکن تعلیم                              هنر وران نپسندند خود پسندیدن

نگاهبانی ملک تن است پیشه چشم                              چنانکه رسم و ره پاست ره نوردیدن

اگر پی هوس و آز خویش می گشتیم                        کنون نبود مرا دیده جای گردیدن

به پای خویش نیفکنده روشنی هرگز                        اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن

نه آگهیست ،زحمک قضا شدن دلتنگ                   نه مردمی است ، زدست زمانه نالیدن

مگو چراه مژه گشتم من وتو مردم چشم                  ازاین حدیث کس آگه نشد پرسیدن

هزار مسئله در دفتر حقیقت بود                              ولی دریغ ،که دشوار بود فهمیدن

زدل تپیدن وزدیده روشنی خواهند                        زخون دویدن و از اشک چشم غلتیدن

سپهر مردم چشمم نهاد نام از آن                         که بود خصلتم،از خویش چشم پوشیدن

هزار قرن ندیدن از روشنی اثری                               هزار مرتبه  بهتر زخویش د یدن